دبيرستانمان يك اكواريوم بزرگ داشت كه بچهها زنگهاي تفريح جلوش جمع ميشدند ماهيهاش را تماشا ميكردند و حرف ميزدند. چند روز پيش كه آمديم آكواريوم نبود. گفتند مدير گفته برش داريد. با غيظ گفتند. با نارضايتي.
همان روز زنگ تفريح گفتند توي صف بيايسيد. ايستاديم. مدير آمد و گفت از اين به بعد هر زنگ تفريح توي صف ميايستيد و بعد كه قرآن خواندند ميرويد سر كلاسهايتان.
فردا، زنگ تفريح دوم، مدير سر صف گفت ديگه بعد از اين زنگهاي تفريح كسي توي كلاسها نماند. يكي دو روز كه گذشت و ديدند نه حرفشان خريدار دارد نه زنگ آنقدر طولاني كه بيايند يكي يكي بيرونمان كنند، بيخيال شدند.
سه چهار روز بعد قانون توي صف ايستادن را هم برداشتند. ميگفتند خيلي از وقت كلاسها ضايع ميشود. اما اعلام كردند كسي حق ندارد چيبس و پفك بياورد مدرسه. حقوق فراشها آنقدر نيست كه هر روز اين همه اشغال تميز كنند. فرداش، ساندويج خوردن هم ممنوع شد. گفتند اشغالهاش را ميريزيد تو مدرسه.
چند روز هم گير دادند به توالت رفتنمان. ميگفتند شما دختر ايد. بايد تو خانههاتان برويد دستشويي، نه اينجا. اينجا فقط كساني بروند دستشويي كه مريض اند.
همان روز زنگ تفريح گفتند توي صف بيايسيد. ايستاديم. مدير آمد و گفت از اين به بعد هر زنگ تفريح توي صف ميايستيد و بعد كه قرآن خواندند ميرويد سر كلاسهايتان.
فردا، زنگ تفريح دوم، مدير سر صف گفت ديگه بعد از اين زنگهاي تفريح كسي توي كلاسها نماند. يكي دو روز كه گذشت و ديدند نه حرفشان خريدار دارد نه زنگ آنقدر طولاني كه بيايند يكي يكي بيرونمان كنند، بيخيال شدند.
سه چهار روز بعد قانون توي صف ايستادن را هم برداشتند. ميگفتند خيلي از وقت كلاسها ضايع ميشود. اما اعلام كردند كسي حق ندارد چيبس و پفك بياورد مدرسه. حقوق فراشها آنقدر نيست كه هر روز اين همه اشغال تميز كنند. فرداش، ساندويج خوردن هم ممنوع شد. گفتند اشغالهاش را ميريزيد تو مدرسه.
چند روز هم گير دادند به توالت رفتنمان. ميگفتند شما دختر ايد. بايد تو خانههاتان برويد دستشويي، نه اينجا. اينجا فقط كساني بروند دستشويي كه مريض اند.
اينها را هفت هشت روز پيش همسرم برام تعريف كرد گفت خواهرت گفته. اشتباه نكنيد. خواهر من توي افغانستانِ طالبان درس نميخواند. تو ايرانِ احمدينژاد درس ميخواند؛ كرج، دبيرستان دولتي نرگس.