میگوید دچار مشکل شدهام. بچهم چهار سال و نیمش است. معمولا قانون را رعایت میکنم، به او هم یاد دادهم حقوق دیگران را رعایت کند. مدتیست با هم که میرویم بیرون، مرتب باید بهش جواب بدهم این آقاهه چهرا سیگارش را انداخت جلوی پای ما؟ اون خانومه چهرا تف کرد توی جوب؟ این ماشینه چهرا اومده روی خط عابر؟ تو چهرا هیچی به این موتوریه که تو پیادهرو بهت تنه زد نمیگی؟ میترسم بچهم فردا پسفردا که بزرگ شد نتواند دیگران را بفهمد، دچار مشکلات روحی روانی شود. ماندهام کارم اخلاقیست سعی میکنم بهش رعایت کردنِ دیگران را بیاموزم؟
میگویم راست میگویی. مراقب باش. دوستی دو سه روز پیش تعریف میکرد «جلوی کامپیوتر نشسته بودم که زنگ خانه را زدند. کامپیوترم تا افاف دو سه متر فاصله دارد، تو هم میدانی که من تا صدای زنگ میشنوم سریع بلند میشوم. شتاب من و فاصله کم کم بود و قبل از اینکه به در برسم دوباره زنگ را کشدار زدند. در را باز کردم و رفتم پایین. مامور آب بود. گفتم اگر کسی خانهی شما را اینطوری بزند دربارهش چه فکری میکنید؟ گفت فکر میکنم کارِ خیلی واجبی دارد. داد و هوارم بلند شد و بیرونش کردم. آمدم بالا زنگ زدم بازرسی ادارهی آب. خانمی گوشی را برداشت. گفتم از مامورتان که در فلان ناحیه و فلان کوچه کنتورها را می بیند شکایت دارم. گفتم بگو. گفتمش. گفت خب؟ گفتم یعنی چه؟ گفت خب بعد؟ گفتم بعد نداره. گفتم همین؟ با فکِ آویزان گوشی را گذاشتم.»