آقا مرتضي ميگفت وقتي يادم ميآيد يك روزي من تا ديدم بچهها توي خط به يك اسير زخمي عراقي بيمحلي ميكردند، از عقب آيفا پريدم پايين و رفتم به بچهها گفتم بدهيدش ما ببريمش عقب؛ تا از بچهها دورش كنم. حالا ميشنوم در دو كيلومتريم با نوجوانان مردم بهخاطر فحش دادن آنطوري برخورد ميكنند، حالم از خودم به هم ميخورد.
چهارشنبه
برخورد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر