هفت تا كرد بودند. دادگاه محكومشان كرده بود. ميبردند اعدامشان كنند. يكيشان سماجت ميكرد و پيش نميرفت. برادرِ سپاهي با پا زد پشت پاش. بروجردي ديد. گفت چشمهايش را باز كنيد. گفت يك پشت پا بزن به اين برادرِ سپاهي. گفت محكوم به اعدامي، اما حق ندارند بزنندت.
پنجشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
أين عمار . أين ذوالشهادتين ...
ارسال یک نظر