یکشنبه

رو راست

دي روز غروب رفتم آرايش‌گاه به‌زاد. چند سالي هست به‌زاد را مي‌شناسم. با حاله. اهل مطالعه‌ست. حافظ، مولوي، گلستان، نهج‌البلاغه و قرآن. دوتار، سه تار و گيتار هم مي‌زند. دو سه سالي هست ازدواج كرده.
مي‌گفت ام‌سال به‌م سررسيد نرسيده؛ داري؟ پرسيدم سررسيد براي چيته؟ گفت توش يادداشت روزانه مي‌نويسم. چيزهاي باحالي كه از راديو مي‌شنوم، مشتري‌هام مي‌گويند يا بگو و مگوهاي خودم با مشتري‌ها. گوش كن. گوش كن. ...اميرالمومنين مي‌فرمايد هر كه با آشنايانش رفت و آمد داشته باشد.
نگذاشت مجري ادامه دهد. گفت نه اين خوب نيست. اين را نمي‌نويسم. گفتم چيه خرج داره. ازش پرسيدم كامپيوتر داري؟ گفت نه. اما قراره يكي برام بياره. گفتم خوبه. پس يك وب‌لاگ راه بينداز. گفت وب‌لاگ چيه؟ گفتم همينه ديگه؛ دفتر يادداشت روزانه روي اينترنت. به چه درد مي‌خوره؟ خوب غير از خودت ديگران هم مي‌بينند. نظراتشون را هم برات مي‌نويسند. به‌زاد گفت آخه من نمي‌خواهم مشهور بشوم. گفتم نترس. مشهور نمي‌شوي. گفت مي‌شوم. گقتم كي گفته؟ گفت آخه من رك و روراست مي‌نويسم. نه از كسي چيزي مي‌خواهم نه از از كسي مي‌ترسم. مردم از نوشته رك و رو راست خوش‌شان مي‌آيد. نوشته‌اي كه براي كسي يا چيزي نيست.

هیچ نظری موجود نیست: